برایت. به تاریخ دیماه امسال
برای تو مینویسم
تویی که پادکست و فیلم و متن و عکس و موسیقی را دوست داری.
برای تو مینویسم و این بار برایت نمیفرستمش.
میگذارم بماند اینجا تا یک روزی، جایی، وقتی اگر گذرت افتاد بخوانی.
ای تو نزدیکترین به منِ عاشق. که فکر میکنم هر چه از من کشف کرده باشی، هنوز پا به این غار تنهایی نگذاشتهای. اینجا شکل دیگری از من است. بدون آن سکوتها و شیطنتها. اینجا من، منم و عقل و احساسم دستشان توی یک کاسه است. اینجا من با خودم قهر نیستم. بیپرده و شفافم. حتی برای هفتپشت غریبههایی که میخوانندم.
بدان. میخواهم به زندگی بگردم، میخواهم این کالِت آف یک ماهه را تمام کنم. میخوام مثل برف چند روز پیش، خود را از ابرها رها کنم و به زمین بگردم.
میدانم که تو هم پشتسرم میآیی، عین دانههای برف. یکی از پس دیگری.
و من اگر مسیح بودم. فقط تو را به بهشت میبردم. بهشت روی زمین است. جایی که زیرپایمان محکم است مثل قلبهای شکننده و ترسیدهیمان.
جایی که همهی آسمانش مال ماست.
با من بیا.
بهشت آرزوهایمان همین نزدیکیست.
نه. چرا دعوتت کنم؟
تو با من میآیی.