انجیر نارس

۶ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

تا حالا شده درحال متنفر و دلسرد شدن از یکی باشین و در همون حالت بهتون محبت کنه؟ حس مزخرف زیباییه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۷
مهدیه نیک مهر

امروز طاهره میگفت یه نفر توی اینستاگرام پرسیده که اگه میخواستن فیلم بسازن از شما، دوست داشتید اسمش چی باشه؟
بهم گفت جواب تو چیه؟ درحالی که داشتم نیمچه‌آرایشی میکردم تا برم سرکار گفتم: نمیدونم، مثلا "مهدیه"
گفت جواب بقیه دختر یخی، دختری در تاریکی و از این قبیل بود
بنظرتون قشنگه؟ ینی چی آخه
اصلا چرا یکی دیگه باید فیلم آدم رو بسازه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۸ ، ۰۰:۴۱
مهدیه نیک مهر

هلیا یک وقتی مینوشت
یکی او، یکی من
دوتا او، یکی من
دو تا من، یکی او
اصلا قلم بود که دوستمان کرد. بعدها قرتی‌بازی هم درآوردیم.
من از تنهایی‌ام تغذیه میکردم و از موسیقی‌. آتیش زیر این دیگ را هم نوشته‌های دیگران روشن میکرد.
حالا هلیا نمینویسد. من هم.
اما امشب، دیدم جمال هم وبلاگ دارد. و کپشن‌هایش، از جنس بافت نرم قلب آدم است. عین کپشن‌های فرزانه.
هرکداممان یک جنسیم. و من با خواندن آدم‌ها، دوباره جنس خود را به‌یاد می‌آورم. با جوهر خودم مینویسم.
من پرم از خالی و خالی‌ام از پر. احساس را احساس میکنم بی‌آنکه نامش را بدانم. ایماژ را میبینم اما سیاه‌سفید و برفکی. آرزومندم و نمیدانم در آرزوی چه‌ام.
آی منِ من، تو کجایی؟
بیا دل تنگت ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۲۲:۱۳
مهدیه نیک مهر

برای تو مینویسم
تویی که پادکست و فیلم و متن و عکس و موسیقی را دوست داری.
برای تو مینویسم و این بار برایت نمیفرستمش.
میگذارم بماند اینجا تا یک روزی، جایی، وقتی اگر گذرت افتاد بخوانی.
ای تو نزدیک‌ترین به منِ عاشق. که فکر میکنم هر چه از من کشف کرده باشی، هنوز پا به این غار تنهایی نگذاشته‌ای. اینجا شکل دیگری از من است. بدون آن سکوت‌ها و شیطنت‌ها. اینجا من، منم و عقل و احساسم دستشان توی یک کاسه‌ است. اینجا من با خودم قهر نیستم. بی‌پرده و شفافم. حتی برای هفت‌پشت غریبه‌هایی که میخوانندم.
بدان. میخواهم به زندگی بگردم، میخواهم این کال‌ِ‌ت آف یک ماهه را تمام کنم. میخوام مثل برف چند روز پیش، خود را از ابرها رها کنم و به زمین بگردم.
میدانم که تو هم پشت‌سرم می‌آیی، عین دانه‌های برف. یکی از پس دیگری.
و من اگر مسیح بودم. فقط تو را به بهشت میبردم. بهشت روی زمین است. جایی که زیرپایمان محکم است مثل قلب‌های شکننده و ترسیده‌ی‌مان.
جایی که همه‌ی آسمانش مال ماست.
با من بیا.
بهشت آرزوهایمان همین نزدیکی‌ست.
نه. چرا دعوتت کنم؟
تو با من می‌آیی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۸ ، ۲۱:۳۶
مهدیه نیک مهر

این خیلی بده که میانه‌داری کنی، میانه‌داری کنی، میانه‌داری کنی و یک روز که خسته از تمام این حد وسط‌ها هستی، همه‌ی کسانی که طرفین ماجرا بودند بهت بگن یا بفهمونن که کم بودی.
اینجا همون نقطه‌ی خفگی روحی‌ِ آدمه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۳
مهدیه نیک مهر

از وقتی وبلاگ شروع کرد به پاک کردن پست‌هام راستش، انگیزه‌م برای نوشتن کم شد. برای اینجا نوشتن و درمیون گذاشتن با شمایی که شاید ندونم کی هستید. ولی خب، گاهی آدم یجایی یجوری، یچیزی رو باید بگه. الان نمیدونم چی میخوام بگم. پُرم از حرف‌های مگو. حرف‌هایی که فقط وقتی علنی‌ش میکنم که پرده‌‌‌ای بین خودم و دنیا کشیدم و مطمئنم که هیچکس نیست بشنوه. نمیدونم چقدر دیگه میتونم به این مگو و مکن‌ها ادامه بدم. نمیدونم چقدر ظرفم جا داره. نمیدونم تا کی میتونم نمد دم تبر بشم بین منطق‌ها و سفسطه‌ها و دلم‌میخواد هام. میدونین؟ هیچی.
من دلم میخواد یه مدت طولانی خیلی دور بشم. آسمون باشه و من و یک دشت تاریک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۸ ، ۲۲:۳۱
مهدیه نیک مهر