انجیر نارس

من برای مدت زیادی آزار دیدم.
آزار از یک دوست صمیمی. کسی که مثل چشم‌هایم به او اطمینان داشتم و به من دروغ گفت. پنهان کاری کرد. غرورش را بر سرم ریخت. دلجویی‌هایم را به هیچ انگاشت و دست‌آخر برو به امان خدا. تنهایم گذاشت.
آزار از کسی که غم‌هایم را می‌شنید و در نهان سفره‌ی طمع خودش را برایم پهن می‌کرد. چه چیزی بهتر از یک دختر آسیب‌دیده برای سواستفاده؟ چه خمیره‌ای نرم‌تر از یک دختر تنها شده و پناه از دست داده برای ورز دادن به سمت امیال فرصت‌طلبانه؟ ای..
وقتی فهمیدم که دو دور دور خودم چرخیده بودم از ضربه‌ی سنگینش.
آزار از محرم‌ترین آدم زندگی‌ام که کمترین وظیفه‌اش دلگرم کردن من است. اما توی سرم ترس نشاند و رفت.
و آزار از کسی که اصلا نمی‌شود عمق قصه‌اش را به واژه‌ها سپرد.
بله من کار می‌کنم، پول خودم را می‌سازم، کارم هم اتفاقا خوب است. من هم توی آن خوبم. چیزهایی زیادی هم توی کارم خلق می‌کنم. آنقدر که می‌شوند بچه‌های من، نه تولیدات کار.
و بله، دوستان زیادی دارم. مهربان و همراه. آدم‌هایی که مونس و امین من اند. دعوا هم داریم ولی آخرش باز هم دوستیم و دوباره انیس و مونس هم.
و خانواده‌ام، آن‌ را هم نمی‌شود به واژه‌ها سپرد. مهربانی‌ای دارند از اینجا تا به آسمان هفتم.

و خودم. که می‌دانم اصلا چرا آفریده شده‌ام. کارم توی این دنیا چیست و تمام اسباب به انجام رساندن آن در خون من جاری است. سری دارم پر از قصه. گوش‌هایی پر از موسیقی. و چشم‌هایی پر از قاب‌هایی که تابحال از لنز دوربین هیچکس ندیده‌ام. چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. کتاب‌های زیادی خوانده‌ام. دیگر مثل پر یک گنجشک روی چرخ‌ ساییده شده‌ی اسکیت‌هایم روانم. بهتر از قبل آواز می‌خوانم و کار کشیدن از حنجره‌ام شگفتی‌های جدیدی را نشانم داده. صدها یادداشت نوشته‌ام تا نوشتن را تمرین کرده باشم.
شما می‌گویید همه‌چیز ردیف است. بله. همه‌چیز ردیف است.
اما من پرم. پرم از زخم‌هایی که خوب نشده‌اند. پرم از آزارهایی که کسی نمی‌داند. نه کار، نه دوست، نه خانواده.
من در لحظه‌ی آزار تنها بودم. دفاعی نداشتم. چون نمی‌دانستم در مقابل محرم‌ترین‌های زندگی‌ام هم باید سپر به‌دست می‌گرفتم. کنارشان نشستم. دست گذاشتند بر پشتم و دستشان پر از تیغ بود.
بیا بگو، اینهمه چیزهای خوب توی زندگی‌ات. این را ببین. آن را ببین.
می‌بینم. دارم می‌بینم. دیر است. این‌ها برای روزهایی خوب بود که جهان را منصف می‌دیدم و خدا را همراه.
ببخشید ولی الان به مردن راضی‌ترم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۰۹
مهدیه نیک مهر

نظرات  (۵)

با حرفات یاد قصه خودم افتادم قصه ای که اگه چاپ میشد و خونده میشد و ناگفته هایی ک توی دنیای واقعی جاموند دیده میشد حتما پایانش تا الان طول میکشید نه اینکه توی فصل سوم تموم شه بخاطر خستگی و جازدن و زیر قول زدن

یک طرفه به قاضی رفتن را همه بلدن شاید تیغ هایی ک کف دستش بوده همون تیغ هایی بوده که به سمت تو پرتاپ شده و اون دفاع کرده ولی دلش ک تنگ شده یادش رفته از دستش

نگاه زیبا داشتن همیشه بد نیس اعتماد داشتن همیشه بد نیس سواستفاده برای استفاده در مورد نزدیک ترین به قول خودت خیلی بی انصافیه هرچند وقتی آدما میخوان توجیح کنن کار خودشونو یا نامردیشونو دیگ رحمی قائل نیستن برای کلمات ، بعضی کلمه ها ، لحظه ها ، یجوری قلب آدمو میشکونه و جاش میمونه که دیگ مث اولش نمیشه 

کاش میشد زمان را به عقب برگرداند کاش میشد روی لحظه های خوب دکمه stop زد و بقیه فیلم زندگی را خط خطی * کاش کاش کاش هرچند این کاش ها دیگ مال من نیس سهم من یه قلب شکسته بود و تمام

جواب بعضی سوالا تو منطق این دنیا جایی نداره

هرچند مثالشو داریم مثلا مگس بهمون فهموند زیاد دور یکی بچرخی میزنه تو سرت

شاید ساده و مسخره باشه ولی وقتی تو موقعیتش قرار گرفته باشی بخاطر تک تک بال هایی ک زدی و ندید از تو میشکنی

اینی ک میگن آدما ضربه بخورن قوی تر میشن رو قبول ندارم مال فیلمای هالیوودیه کسی که دلش بشکنه دیگ دلی براش نمونده ک بخواد دفه بعدی مقاومت کنه برای همین واکنشی نداره و بقیه فکر میکنن ابر قهرمانه 

اینقد دلم پره که میتونم قد یه رمان چند جلدی حرف بزنم ولی چ فایده ک نه وبلاگ دارم نه دفتر برای نوشتن و نه حسی برای مرور خاطرات

کاش آدمایی ک مسیرشون جداس هیچوخ همو نبینن همین

۰۶ تیر ۰۰ ، ۰۳:۱۷ فامیل دور

ماهی یبار چرا پست میذاری؟ اه

۳۱ تیر ۰۰ ، ۰۴:۳۷ روح پاییز

زنده ای؟

۰۱ مهر ۰۰ ، ۱۱:۴۷ روح پاییز

کرونا گرفتی؟

کجایی

۲۵ آذر ۰۰ ، ۱۶:۰۸ طاهره نیک مهر

یادم میاد از روزایی که منم به مردن امیدوار بودم اما الان خیلی زیاد ازش میترسم. گاهی با خودم فکر میکنم شاید این ترس زیاد یکهویی از مرگ، تاوان همون روزاییه که خیلی راحت میخواستم از زندگی انصراف بدم.

پاسخ:
نه عزیزم حاصل بزرگ شدنه و ترسیدن گاهی نشونه‌ی عاقل بودن 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی