انجیر نارس

اشتیاق

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۹ ب.ظ

چندوقتی بود استوری‌های جمال، احساس تنش بهم می‌داد. حتی گاهی از کنار فکرم عبور می‌کرد با اینکه دوست خوبی است و معاشرت با او همیشه لذت داشته اما بزنم و آنفالو اش کنم.
اما امروز یک چیزی استوری کرده بود که خنده‌ام گرفت. استوری بعدی‌اش هم جمله‌ای نوشته بود که میل به کتاب خواندن را یک‌باره در من زنده کرد.
کتاب‌هایی که اخیرا خوانده‌ام موضوعاتی داشته‌اند که به احساسات و غلیان‌های عاطفی بی‌ربط بوده. بیشتر رفته‌ام سراغ یادگیری. مثل ده سال پیش نیست که فرصت خواندن داستان و چیزهای احساسی را به خود دهم.
آن‌وقت‌ها که دانشجو بودم آدم‌ها و اتفاقات زیادی، کاری که استوری امروز جمال با من کرد را می‌کردند. برای همین بیشتر از خودِ ادبیات خوانی، حس اشتیاق به ترکیب "کتاب و قهوه و پنجره و برف و غروب پاییز" زنده‌ام میکرد‌. زنده که می‌شدم از آن ترکیب عکس میگرفتم. یک‌طوری که همین که یک نفر عکس را دید اشتیاق و زنده بودنم به او منتقل شود.
این روزها زیاد به اشتیاق نیاز دارم.
حالا جمال بی آنکه بداند بین اینهمه استوری تنش‌زا، با یک جمله‌اش اشتیاق به خواندن کتاب‌های قدیمی را در من برانگیخت.
من قبل‌ترها سعی می‌کردم با عکس‌هایم اشتیاق آدم‌ها را برانگیزانم.
شما را اگر چیزی زنده کرده است، چطور می‌توانید اشتیاق آن را به من انتقال دهید؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۷/۱۶
مهدیه نیک مهر

نظرات  (۱)

در من اشتیاق زیستن این روزها خیلی زیاد است مهدیه جان، اینکه چگونه منتقلش کنم را دقیق نمیدانم اما میتوانم درخواست کنم اینبار که کنار پنجره رفتی یا در معرض نسیم خنک پاییزی بودی کمی مکث کن چشمهایت را ببند و ترکیب پوستت با همنشینی باد را بیشتر احساس کن یا اگر مشغول انجام کاری هستی به جزییات انجام دادنش توجه بیشتری کن و بعد ته دلت انگار که بهترین جای دنیا همینجاییست که هستی لبخند بزن و بیشتر زندگی کن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی