انجیر نارس

شادی vs تنومند

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ب.ظ

دم غروب رفتم خرید واسه شام.
توی برگشت تصمیم گرفتم یخرده هوا بخورم. وسط تابستونیم و باید آتیش بیاد از هوا اما خود خود پاییزه هوای این شهر. خداوندگارا، شهریارا همینجا دعا میکنم به درگاه ازلی ابدیت، نگهدار این هوا رو برا ما.
روی نیمکتی نشستم و مشغول تدبر و تدقق در آب و هوا بودم که دختر ۷-۸ ساله‌‌ی تنومندی اومد و دست یه دختر بچه‌ی ۳-۴ ساله رو درحالی که داشت گریه میکرد گرفته بود.
صدای فریادش توجهم رو جلب کرد: شادی شادی همه دارن دنبال تو میگردن. آخه تو کجایی؟ این خواهرته‌ها. داشت میمرد. اصن تو میفهمی اینو؟ ها؟
یادتونه توی مدرسه وقتی میخواستن دعوامون کنن مکس میدادن بین جمله‌ها؟ مکسی که خودش کلی بدبختی داشت: سکوت کشنده‌ای که تحقیر جلوی همکلاسی‌ها رو مشهودتر میکرد و فضای بایری بود برای اظهار تاسف ناظم. همیشه هم با این سوال ترسناک طرف بودیم که ینی جمله بعدی چی میخواد بگه؟ یا نکنه بخواد بعد این سکوت، بجای حرف به فعل رو بیاره.
من عاشق این لحظه‌ها بودم توی مدرسه. چون هم وقت درس گرفته میشد و معلم اینقدر مثلا اعصابش خرد بود که یادش میرفت مشق بده. هم یه اتفاق اکشن درام رخ میداد که تماشا کردنش خیلی کیف داشت‌‌. ضمنا اون سکوت رو هم خیلی دوست داشتم. اصلا هرجا یدفه ساکت میشه هنوز هم برام خیلی مسحور کننده‌س. بگذریم.
تنومد موقع ادای جملات و تشر ها، از همین مکس‌ها و سکوت‌های مرگبار استفاده میکرد اونم در حالی که چشم در چشم شادی با نگاهش به فریاد زدن ادامه میداد.
حالا نوبت شادی بود که جواب بده. شادی رو میشناختم‌. شخصیتی پیرو داشت. حدس میزدم تاب نیاره و حدسم درست بود. زد زیر گریه. با صدای گریه گفت: تو نمیدونی خواهر داشتن یعنی چی. اگه داشتی میفهمیدی خواهر چه مصیبتیه. بعدم دوچرخه‌ش رو روند و به خواهر گفت بیا بریم. تنومند باز مکس کرد این بار از فرط ناباوری. بعد گفت: این بچه‌س. و فتحه‌ی روی "چ" رو اینقدر کشید که طی بیست و اندی سال عمر گرانبارم تاحالا نفهمیده بودم یک فتحه چقدر میتونه کشنده و زهرآگین باشه. تنومند جمله بعدی رو به‌عنوان حسن‌ختام صحبت‌هاش گفت و با همون سخن، شادی رو با دوچرخه‌ش خاک کرد توی آسفالت: خیلی احمقی شادی. تو احمق‌ترین آدمی هستی که تابحال دیدم.
رفتند. هر سه‌شون. اما در ذهن من هنوز همونجا روی همون تیکه از زمین ایستادند. این بچه‌ها کی اینقدر بزرگ شدن؟ منظورم خوب و بد رفتارها نیس میخوام بگم اصلا از کجا میارن این جمله‌ها و سکنات رو؟ بعضی وقتا که باهاشون هم‌کلام میشم میبینم خیلی میفهمن‌‌. فکر کنم دیگه بتونیم بجای بزرگتر‌ها از کوچیک‌ترها هم برای تصمیمات مهم زندگی مشورت بگیریم. بخدا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۲۷
مهدیه نیک مهر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی